اول به همراه اعضا ی تور به منطقه گانگنام رفتیم و از دشت ها و باغ های آن منطقه دیدن کردیم .....
بعد به جزیره جیجو رفتیم و شب رو در اومجا سپری کردیم ......
صبح ساعت 7 به همراه اعضا به سئول برگشتیم ... من همچین غرق عکس ها و نوشته های مغازه ها شدم
که اصلا نفهمیدم که از بقیه جدا شدم به رستوران گولر که رسیدیم ناگهان به خودم اومدم و دیدم که کلی از گروه جدا شدم .
شروع کردم به زنگ زدن . اول به رها زنگ زدم و طبق معمول جواب نداد . به کیانا زنگ زدم و مث همیشه منشی تلفنیش برداشت
و به کیانا زنگ زدم گوشیش خاموش بود . کم کم گوشیم داشت هشدار میداد که باتری ضعیف است . با اعصبانیت گوشی رو
خاموش کردم . محافظ صفحه اومد که نوشته بود : هر کجا که باشید او باشماست شروع کردم به دعا کردن .
یه نیمکت اونجا بود که روش نوشته بود اکسو . دلم واسه دوستام تنگ شده بود * واسه مامانو بابا * واسه همه اعضای اکسو
با فکر کردن به اینها گریم گرفت و کمکم اشکام سرازیر شدند . هوا کم کم داشت سرد میشد و باران شروع به باریدن کرد
دیگه تحمل سرما برام دردناک بود . دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم . داشتم .......
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]